منی که هر غزلم بی تو بود ، ویران شد
شمار شعر فراقم ، حدود دیوان شد
بساط دفتر و خودکار و گریه ام برپاست
دوباره شاعریِ من اسیر طوفان شد
گذشت فصل خزان و نیامده باران
دوباره قصّه همان سردی زمستان شد
هوای خشکی این چند سال شیراز است
اگر که اصل دعامان ، دعای باران شد
طنین باد به گوش دلم چنین می گفت
که خشکسالیمان از سرِ گناهان شد
میان این همه دست دعای بارانی
کسی نگفت دل ما اسیر هجران شد
کسی نگفت مسبِّب گناه ماست اگر...
نصیب یوسف زهرا دو چشم گریان شد
کسی نخواند نماز وصال تا اینکه
دوباره یوسفمان قعر چاه زندان شد
.
بیا بیا که فقط ما تورا کم داریم
بیا که کوری یعقوب ارث هر مسلمان شد
دوباره می پرم و میروم به سمتی که
دلم هوایی آن هر دقیقه ، هر آن شد
نمک به شعر خودم میزنم به اسمش چون
نوای هر ضربانم دم حسین جان شد
خوش آن دمی که تو امضا زنی و جار زنم
برات کرببلا هم نصیب "ایمان" شد
***ایمان دهقانیا***